14/آذر/1404
|
12:10
همزمان با انتشار بیانیه تعدادی از سینماگران به بهانه اعتراضات اخیر، دولت معافیت مالیاتی آنها را برای سال 99 تمدید کرد

سهمیه سلبریتی‌ها واریز شد!

محمدرضا کردلو: «حداقل تا 1400 صبر می‌کردید!» این شاید کوتاه‌ترین پاسخ به نویسندگان نامه‌ای باشد که مثلا در اعتراض به وقایع اخیر نگاشته شده است؛ نوشته‌ای غیرمسؤولانه که فقط مخاطبان فراموشکار را گول می‌زند و با خود همراه می‌کند، اگرنه برای آنها که خوب وقایع پیش از انتخابات 92 و 96 را در یاد دارند و همراهی بی‌شائبه نویسندگان نامه را برای «حفظ وضع موجود» دیده‌اند، این فرار یواشکی از مسؤولیت‌پذیری، باورپذیر نیست! اپوزیسیون ایران، طیف‌‌های مختلفی دارد اما در نقاطی خودش را خیلی سفت و سخت و البته روشن و شفاف نشان می‌دهد. فرهنگ و هنر همواره محل ظهور و بروز دگم‌اندیشی‌‌های سیاسی و تناقض‌‌های شخصیتی بوده است؛ آنچنان که جدی‌‌‌‌‌ترین مدعیان «هنر برای هنر» در قد و قواره فعال‌‌‌‌‌ترین عناصر کمپین‌‌های انتخاباتی ظاهر شده‌‌اند و هیچ به روی خودشان نیاورده‌اند! اما فردای انتخابات چنان از زیر بار مسؤولیت شانه خالی کرده‌اند که انگار نه انگار «#باروحانی_تا1400» را ایشان به خورد ملت دادند. فارغ از حضور غیر قابل وصف بخش مهمی از امضاکنندگان نامه اخیر در کمپین انتخاباتی و ستادهای حسن روحانی در انتخابات‌های 92 و 96، همراهی این جماعت در طول دوره تکیه زدن حسن روحانی بر صندلی اجرا، آن هم در حوزه‌هایی که هیچ ارتباطی به آنها نداشت و هیچ شناختی درباره آن نداشتند، برای عمده ناظران سیاسی و اجتماعی عجیب می‌نمود.

***

* هر توافقی بهتر از عدم توافق؟

بی‌تردید بخش مهمی از مشکلات امروز کشور به سال‌های قبل بازمی‌گردد؛ زمانی که اولویت قرارگرفتن مذاکرات و رها کردن دیگر ظرفیت‌های کشور، باعث شد همه نگاه‌ها معطوف به وعده‌هایی شود که امروز با قطعیت می‌توان گفت نتیجه‌ای در بر نداشت. مهرماه 93 و در شرایطی که عمده رسانه‌های آمریکایی در پی به کرسی نشاندن «هر توافقی بهتر عدم از توافق است» بودند، کمپینی برای بسط همین گزاره در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد که نام تعدادی از فیلمسازان ایرانی نیز در آن دیده می‌شد. اصغر فرهادی و رخشان بنی‌اعتماد از جمله نام‌هایی بودند که پای آن کمپین را امضا کرده بودند؛ کمپینی دولت‌ساخته که به سرعت مبدأ نگارش آن مشخص شد. در ساعات ابتدایی پس از انتشار کمپین مذکور، وزارت امور خارجه از این کمپین تشکر کرد و در بیانیه‌ای نوشت: «حرکت ملی مشارکت‌جویانه و مسؤولانه هنرمندان ایرانی که در سطح جهان شناخته شده است، فارغ از مباحث سیاسی داخلی و برخی نقدها و اختلاف نظرهای موجود در چارچوب یک حرکت دیپلماسی عمومی برای انتشار نیت و قصد جمهوری اسلامی ایران در انجام مذاکرات و دستیابی به نتایج روشن و منطبق با منافع ملی در این مذاکرات به منظور تنویر افکار عمومی خارجی، گامی ارزشمند و تاثیرگذار است».

***

* با روحانی تا 1400

در اولین جشنواره فجر دولت روحانی در سال 92، هومن سیدی برای فیلم «سیزده»، روی سن آمد و وقتی جایزه را دریافت کرد، گفت: «می‌خواهم این جایزه را تقدیم به بزرگمردی کنم که با آمدنش لبخند را برگردانده و حامی فرهنگ و سینماست؛ می‌دانم نیازی به این جایزه ندارد؛ نه به لحاظ مادی نه معنوی اما دلم می‌خواهد این جایزه را تقدیم کنم به جناب آقای رئیس‌جمهور حسن روحانی!» فارغ از اینکه این اوصاف اصلا به چهره‌ای مانند حسن روحانی می‌آید یا خیر(!) شاید در آن مراسم شاهد یکی از نادرترین تملق‌های تاریخ جشنواره فجر بودیم که از زبان یکی از مدعی‌ترین چهره‌های «هنر برای هنر»، بیان شد و نشان داد سیاست آنقدر‌ها هم از هنر جدا نیست. از این دست رفتارها البته کم نبود. از فعالیت بی‌شائبه در ستاد انتخاباتی حسن روحانی در هر دو دوره انتخابات 92 و 96 و بنفش‌شدن عمده چهره‌های هنری تا این نامه اخیر، 2 سال نمی‌گذرد اما نگارندگان نامه اعتراضی اخیر چنان از موضع اپوزیسیون دست به قلم شده‌اند که انگار وضع موجود به هیچ ‌وجه من‌الوجوه، به ایشان ربطی ندارد. در روزهایی که با «به عقب برنمی‌گردیم» و «با روحانی تا 1400»، خنده‌دارترین تزهای انتخاباتی مانند دیوار کشیدن در پیاده‌روها توسط کاندیدای رقیب، به خورد مردم داده می‌شد، عمده امضاکنندگان نامه «صدای آبان 98»، به تکرار صدای خرداد 92 مشغول بودند. شاید شور شدن‌ آش این دخالت غیرمنطقی و بی‌ربط است که خیلی‌ها این اشک تمساح شکارچیان شنبه را باور نمی‌کنند. 

***

* هزینه‌های معافیت منور

اگر همه تعریف‌هایی که درباره «منورالفکری» شنیده‌ایم بگذاریم یک طرف، وضع بی‌مثال هنرمندان روشنفکر‌مآب امروز می‌تواند همه تعریف‌های پیشین را در وضعیت تازه‌ای قرار دهد که من اسمش را می‌گذارم: «معافیت منور». در وضعیتی که فشار اصلی شرایط اقتصادی بر طبقه مستضعف بار شده و نتایج کسری بودجه کشور و شرایط تحریم و عدم فروش نفت به‌طور مستقیم با افزایش قیمت بنزین، طبقه متوسط را نشانه گرفته است، گروه‌های از ما بهتران و نظرکرده با معافیت‌های من درآوردی که در هیچ نظام اقتصادی توجیه نمی‌شود، بر شدت فشار بر مردم افزوده‌اند.
حال با این حساب آیا کسی اشک تمساح‌شان را باور خواهد کرد؟ آنچنان که می‌دانیم عمده سینماگران ایرانی، در سطح حرفه‌ای سینمای جهان شناخته شده نیستند اما زندگی شخصی‌شان عمدتا در خارج از ایران می‌گذرد و تابعیت دوم به امری عادی برای سینماگران تبدیل شده است. آنچنان که خبر هزینه‌کرد ماهی 10 هزار دلار حمید فرخ‌نژاد برای فرزندش در خارج از ایران و اظهارات سام درخشانی درباره اینکه با دادن تابعیت دوم به فرزندش «هدیه» داده است، باعث شد فهرست نام بازیگرانی که تابعیت دوگانه دارند چند روزی در شبکه‌های اجتماعی دست به دست شود. جدا از اینها باز هم می‌دانیم که درآمد عمده سینماگران از فعالیت در سینمای ایران یا فعالیت‌های تبلیغاتی داخل ایران به دست می‌آید. یعنی سینماگر ما ریال و تومان ایرانی را از جیب طبقه متوسط یا از سرمایه‌های بادآورده که ته ته‌ آن معلوم می‌شود به بیت‌المال تعلق دارد، به دلار و یورو تبدیل می‌کند تا در خارج از ایران خرج کند. نان تبعیض موجود را می‌خورند و به خاطر داشتن پسوند فرهنگی، یک ریال هم در داخل ایران مالیات نمی‌دهد.
با یک حساب سرانگشتی متوجه می‌شویم عدد بزرگی که می‌تواند از دریافت مالیات از این قشر به دست بیاید، حداقل می‌تواند بخشی از کسری بودجه موجود را مرتفع کند؛ عددی که طبق گفته نوبخت چند ده هزار میلیارد تومان برآورد می‌شود. در این شرایط شوربختانه فشارهای همین جماعت باعث می‌شود رئیس سازمان برنامه و بودجه به خاطر نامه وزیر فرهنگ از مخالفت دولت با حذف معافیت مالی هنرمندان سخن بگوید و بر این ماجرا تاکید کند.

***

* درد‌آور‌تر اینکه...

در این میان شاید بیش از همه همدستی‌ها و همکاری‌های سینماگر/ سلبریتی‌ها با دولت مستقر، نفهمیدن و درک نکردن طبقات محروم و مستضعف توسط این جماعت، دردآورتر از واقعیت نامه اعتراضی‌شان باشد؛ جماعتی که به تعبیر یکی از کارگردانان معترض به نامه اخیر، روی میز هر مدیر و رئیسی می‌رقصند، با هر دولتمردی عکس یادگاری می‌گیرند و از هر سوراخی پول درمی‌آورند، کت پوزیسیون و شلوار اپوزیسیون می‌پوشند و آخر سر هم  «کی بود کی بود من نبودم» راه می‌اندازند. خیلی‌های‌شان وسط آبان 98 اصلا ایران نبودند که صدای آبان 98 باشند. یکی از همین بازیگرها که این روزها عکسش روی بیلبوردهای یک فیلم برای مصرف طبقه متوسط است، چند روز پیش در ساحل سانتامونیکا بود. اتفاقا در آبان 98: «با یه توپ والیبال که از قبل تو صندوق عقب ماشین بود شروع کردیم به بازى. یکى‌مون اضافه وزن داشت، یکى چلاق بود، یکى بازى‌ش گند بود. خندیدیم. کم کم هوا خنک شد و برگشتیم سمت خونه‌هامون. دلم می‌خواست یه سوپ داغ بزنم حالم جا بیاد. سردم بود. بچه‌ها وقت نداشتن. نخود نخود شد و هر کى رفت سى خود. آبان ١٣٩٨». نوش جانش اما کاش صدای آبان 98، حداقل در آبان 98 در ایران می‌بود(!)

 

ارسال نظر